اما انگار بعضی چیزها دارند تغییر میکنند... کتی دارد فکر میکند که چهطوری میشود همهچیز را نورانی دید، آنهم وقتی پدر و مادر به اندازهی قبل در خانه نیستند یا همیشه خستهاند؟ چهطوری میشود زندگی را زیبا دید، آنهم وقتی که لین مریض شده و دیگر حوصلهی بازی با کتی را ندارد؟ آنها که اصلاً کسی را اذیت نکردهاند، پس چرا دیگران از او و خانوادهاش فاصله میگیرند؟
این سؤالها آنقدر مهماند که کتی رفتهرفته احساس میکند دارد بزرگ میشود؛ به بزرگی لین که او بیاندازه ستایشش میکرد، یا حتی بزرگتر...
اینها را در رمان «خانهی خودمان»، نوشتهی سینتیا کادوهاتا و ترجمهی شقایق قندهاری میخوانیم. این کتاب را که مدال طلای نیوبری سال ۲۰۰۵ میلادی را دریافت کرده، نشر افق به بازار کتاب آورده و چند بار تا کنون تجدید چاپ شده است.
محدثه ابراهیمزاده: «ستاره- ستاره!»؛ کتی از خواهر بزرگش لین یاد گرفته است که اینطوری به زمین و آسمان نگاه کند، یعنی همهچیز را درخشان و زیبا ببیند. اصلاً چهقدر خوب است که آدم خواهری نابغه داشته باشد که بتواند با او بنشیند و دربارهی خریدن خانهای به رنگِ آبی آسمانی و زندگی در کنار دریا خیالپردازی کند!
کد خبر 452371
نظر شما